بدجور هوایِ قدم زدن زیر بارون زده به سرم ، پیاده روی طولانی زیر بارون همراه با صدای خِش خِش برگ ها و اشک هایی که میریزند برای غربت و تنهایی این روزها م، برای آدمی که نخواست کم بیاره نخواست تسلیم دنیا و سرنوشت بشه، جنگید ، سردرد های هر روزش رو نادیده گرفت ، درد و ضعف روحی و جسمی که تلاش داره از پا دربیارش و اما همچنان لبخند بزنه ، با خودش مدام تکرار میکنه " دختر الان وقتش نیست کم بیاری ، ادامه بده " و هر روز یه سیلی محکم از جانبِ سرنوشت را به جان میخرد .
برای فراموش کردن این روزهای سخت ، بارانی باید ببارد و بشورد غم دل را .
پاییز هم از راه رسید جانا ، تو اما
، ,کم ,نخواست ,سرنوشت ,خِش ,بارون ,زیر بارون ,و هر ,هر روز ,روز یه ,بده و
درباره این سایت